مبلغی انتخاب کنید :




×
دره سیلیکون، دره کم‌هوش‌ها است و برای همین خوب کار می‌کند
آيا ميدانيد؟
کاربر ویژه شوید !

شارژ موبايل تبلیغات

^ Back to Top
اطلاع رسانی های سیاره پی دی ای
دسترسی به بخش کاربری سیاره پی دی ای
مشخصات گوشی موردنظر خود را بصورت زنده ببینید!
نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: دره سیلیکون، دره کم‌هوش‌ها است و برای همین خوب کار می‌کند

  1. Top | #1


    تاریخ عضویت
    June 2012
    عنوان کاربر
    كاربر نيمه فعال
    شماره عضويت
    177
    نوشته ها
    977
    می پسندم
    466
    سپاس از شما
    1,171 بار در 603 پست
    میزان اعتبار کاربر
    0 تومان
    مبلغ حمایت شده از کاربر
    0 تومان
    اطلاعات کامپیوتر
    میزان امتیاز
    202

    دره سیلیکون، دره کم‌هوش‌ها است و برای همین خوب کار می‌کند

    [فقط کاربران ثبت نام شده قادر به مشاهده لینکها هستند . ]

    وقتی یکی از اهالی دره سیلیکون به حرف می‌آید، می‌توان انتظار داشت که نکته‌های جذابی برای ما داشته باشد. امروز متنی را که دیوید ای. ویکلی نوشته برای شما انتخاب کرده‌ایم. او که هکر، مؤسس استارت‌آپ، مشاور در این زمینه و مدیرعامل استارت‌آپی به نام [فقط کاربران ثبت نام شده قادر به مشاهده لینکها هستند . ] است، می‌گوید دره سیلیکون در سه زمینه مهم نماد کم‌هوشی است؛ استارت‌آپ‌ها کم‌هوشند، دولت کم‌هوش است، سرمایه‌گذارها هم کم‌هوش هستند.

    از نظر او، کمپانی‌های دره سیلیکون موفق هستند چون "دانش کسب و کار توزیع شده و داور نهایی برای تعیین درستی هر چیز، خودِ بازار است.

    قبل از خواندن متن دیوید درباره درهٔ سیلیکون، از طریق قلم خودش کمی بیشتر با او آشنا می‌شویم:


    من یک برنامه‌نویس هستم که کدنویسی را در 5 سالگی شروع کردم. عاشق این ایده هستم که با ایده‌ها کار کنم و بتوانم به جای یک کلمه یک فعل تولید کنم؛ یعنی مجموعه‌ای از اَعمال. من جذب دنیای کامپیوترها شدم، کدنویسی بازی انجام دادم و همین‌طور کدنویسی چند برنامه احمقانه. وقتی 15 سالم بود، یک تابستان را در آزمایشگاه فیزیک هاروارد گذراندم و به شبیه‌سازی سنتز آنتی-هیدروژن کمک کردم. بعد به کار در آزمایشگاه لینکلن در MIT، آزمایشگاه گرافیک استنفورد، و چند بنگاه تبلیغاتی مختلف پرداختم، ولی هنوز خودم را یک مهندس می‌دانم. در حدود 25 سالگی، بعد از برگزاری یک میهمانی خانگی با 100 نفر آدم بود که فهمیدم یک آدم اجتماعی هم هستم، و این که این ایرادی ندارد. سالها صرف این کردم که بفهمم چطور هم نِرد باشم و هم یک آدم اجتماعی. در همان دوره، pbworks را تأسیس کردم که یک سیستم میزبان از نوع ویکی/همکاری است و هر ماه به 4 میلیون نفر خدمت می‌کند.


    لذت زیادی ار راهنمایی امثال خودم، به خصوص تکنیسین‌های جوانی که تازه وارد کسب و کار شده‌اند، می‌برم چون خودِ من هم راه مشابهی را قبلاً رفته‌ام.


    [فقط کاربران ثبت نام شده قادر به مشاهده لینکها هستند . ]

    حالا با هم مقاله‌ای را که او نوشته می‌خوانیم:


    در سال گذشته با مؤسسین استارت‌آپ‌ها و همین‌طور مسئولین دولتی در سرتاسر دنیا دیدار داشتم. هر کجا که می‌روم افراد تشنه دانستن این هستند که چطور می‌توان مثل اهالی دره سیلیکون باهوش بود. آنها فکر می‌کنند که چون من pbworks را تأسیس کرده‌ام و حالا 2 میلیون گروه در آن فعال هستند، پس حتماً بینش خوبی نسبت به آدم‌های زرنگی که چرخ‌های دره را می‌چرخانند دارم؛ در نتیجه می‌خواهند با کسب اطلاع از این موارد، آنها را در محل زندگی خود پیاده کنند.


    ولی دره سیلیکون خوب کار می‌کند چون آکنده از کم‌هوشی است و دانش کسب و کار بین افراد توزیع شده. در اینجا داور نهایی برای تعیین درستی هر چیز، خودِ بازار است.


    استارت‌آپ‌ها: بیایید کار را با استارت‌آپ‌ها شروع کنیم. ممکن است فکر کنید که استارت‌آپ‌های موفق با ایده‌هایی درخشان به سان الماس، کار خود را شروع می‌کنند؛ بعد یک نابغه ایده‌اش را با یک سرمایه‌گذار معتمد در میان می‌گذارد که با پول او گروه لازم برای کار استخدام می‌شوند؛ سپس آنها سخت کار می‌کنند، یک معرفی عالی برای استارت‌آپ خود برگزار کرده و استارت‌آپ‌شان تبدیل به نمونه‌ای موفق می‌شود. ولی کمپانی‌های بزرگ این‌گونه شکل نگرفته‌اند. درست بر عکس، شرکت‌هایی که اینطوری کار خود را آغاز کنند به سمت مخارج زیاد پیش رفته و محصولات بی‌مصرفی تولید می‌کنند.


    استارت‌آپ‌های موفق اغلب بدون کوچکترین ایده‌ای شکل می گیرند. آنها با دور هم نشینیِ تعدادی دوست که از ساختن چیزهای کوچک در کنار هم لذت می‌برند آغاز می‌شوند. چنین گروه‌هایی هیچ ایده مشخصی از اینکه می‌خواهند چه بسازند یا چطور می‌شود از آن پول در آورد ندارند. این ممکن است مسخره به نظر بیاید، ولی هیولیت-پکارد هم دقیقاً همین‌طور شروع شد؛ دو نِرد در یک گاراژ. چند سالی زمان برد تا آنها اولین ایده واقعاً خوب خود را پیدا کنند که چیزی نبود جز ساختن یک اسیلوسکوپ بسیار با کیفیت ولی ارزان. Flickr از دل کار گروهی بر روی یک ایده دیگر و بی‌ربط با آنچه امروز می‌بینیم بیرون آمد. Twitter با از ریل خارج شدن یک استارت‌آپ ارائه پادکست به دنیا آمد. پس اگر یک تیم خوب از میان تعداد کافی از ایده‌ها عبور کند و اعضایش پخته شوند، بالاخره در طول زمان خواهند فهمید که چطور آن چیزی را بسازند که مردم به استفاده از آن روی بیاورند. بعد، پول کافی برای ارائه محصول به تعداد بیشتری مخاطب را جمع‌آوری و مقیاس فعالیت استارت‌آپ را بزرگ خواهند کرد.


    دولت: فهمیدیم که استارت‌آپ‌ها کم‌هوش هستند، دولت چطور؟ باور اینکه دولت‌ها کم‌هوش باشند سخت نیست ولی پذیرش اینکه این کم‌هوشی چیز خوبی است، چرا. دولت امریکا آنقدر باهوش نیست که برنده‌ها را انتخاب کند، برای همین با استارت‌آپ‌ها مثل شرکت‌های معمولی رفتار می‌کند. وقتی اولین بار به مکزیک رفتم از من پرسیدند که آیا دولت امریکا کمکی بابت کل یا بخشی از هزینه دفتر ما می‌کند؟ آنها از فهمیدن اینکه دولت کوچکترین کمکی به من نکرده بسیار متعجب شدند. خودمان بودیم و خودمان. وحشت بر انگیز بود. در تئوری، "سازمان کسب و کارهای کوچک" برای کمک به امثال ما وجود دارد ولی وظایفش به استارت‌آپ‌ها ربطی پیدا نمی‌کند چون تأسیس شده تا به یک خشک‌شویی کمک کند تجهیزات اضافه بخرد، نه اینکه به شما کمک کند یک توسعه‌دهنده iOS استخدام کرده و بتوانید پرنده‌های خشمگین‌تری روانه منازل خوک‌ها کنید.


    بهترین کاری که دولت امریکا می‌کند این است که کاغذ‌بازی را از سر راه ما دور نگه دارد. الآن اگر بخواهید یک کسب و کار راه بیاندازید، سرتان را زیر می‌اندازید و بدون نیاز به پر کردن هیچ فُرمی انجامش می‌دهید. به این مالکیت حقیقی گفته می‌شود. سپس در پایان سال که فُرم مالیات بر درآمد شخصی خود را پر می‌کنید، یک برگه به آن ضمیمه می‌کنید که "بعله، من هم یک کاسبی شخصی دارم و این پولی هست که به جیب زده‌ام یا ضرر کرده‌ام." حالا فرض کنید که می‌خواهید کاسبی خودتان را به مالکیت حقوقی تبدیل کنید، در ظرف یک ساعت این کار شدنی است. درست کردن یک شناسه مالیات فقط 1 یا 2 دقیقه وقت می‌برد. ده‌ها کمپانی می‌توان یافت که رقابتشان بر سر ارائه خدمات تنظیم سیاهه مالیات به ساده‌ترین روش‌های الکترونیک است؛ آنها تمام فرم‌های ایالتی و دولتی را در ازای چند ده دلار در ماه برای شما پُر می‌کنند. بنابراین دولت فقط نقش زیرساخت و تسهیل کننده امور را دارد.


    تصور کنید که اگر دولت کمک‌های ویژه‌ای به استارت‌آپ‌ها می‌کرد، لازم می‌بود که از عملکرد عالی آنها هم کسب اطمینان کند، یعنی استارت‌آپ‌ها بایستی مسئولیت پیشرفت را بر عهده می‌گرفتند و در صورت تلف کردن پول مالیات‌دهندگان مجازات می‌شدند. این نوع حساب‌کشی رایج شبیه کاغذبازی اضافه می‌بود و بدتر از همه اینکه بوروکرات‌ها بودند که تعیین می‌کردند چه استارت‌آپی بماند و چه استارت‌آپی برود. و از آنجایی که بوروکرات‌ها انگیزه‌ای برای انتخاب برنده‌هایی که در بلند مدت کارشان جواب می‌دهد ندارند، داشتن دوستانی در رده‌های بالای دولت و حکومت می‌توانست کارکردی معکوس برای دره سیلیکون پیدا کند.


    پس چه بهتر که دولت هم خنگ باقی بماند و تصمیم‌گیری درباره ادامه کار یا توقف فعالیت استارت‌آپ‌ها را به دیگران واگذار کند. دولت باید قوانین حقوقی و مالیاتی شفاف و پایداری وضع کند، قوانین را حداقلی، زیرساخت‌ها را سریع و مؤثر، و فرآیند استخدام و اخراج را آسان طراحی کند، و خود نیز به یکی از مشتریان استارت‌آپ‌ها بدل شود.


    سرمایه‌گذاران: آخرین چرخ‌دنده ماشین کم‌هوشی در دره سیلیکون، سرمایه‌گذاران عالی و خنگ آن هستند. در بسیاری از اکوسیستم‌های در حال توسعه، فرشته‌های نجاتی را دیده‌ام که خودشان را "سرمایه‌داران زرنگ" می‌دانند. آنها در مرحله تولد یک استارت‌آپ، 40 درصد یا بیشتر از سهام کمپانی را طلب می‌کنند تا مطمئن شوند که نوآوران و مؤسسان شاغل در آن کار خود را درست انجام می‌دهند، کمپانی به موفقیت می‌رسد و سرمایه‌گذاران به سود فراوان. این افراد فکر می‌کنند که می‌توانند تنهایی کمپانی را به موفقیت برسانند. می‌خواهند صدا و نظرشان در عملیات‌های روزانه شنیده شوند و هر وقت دهانشان را باز می‌کنند، نوآوارن شاغل در کمپانی میخکوبِ آنها شوند.


    ولی سرمایه‌گذارانی که در شروع کار 40٪ سهم می‌خواهند در اصل دارند گور خودشان را می‌کنند. زیرا چنانچه کمپانی به موفقیت برسد، نیاز به افزایش سرمایه خواهد داشت و سرمایه‌گذاران جدید هم سهم قابل توجهی برای آوردن سرمایه طلب خواهند کرد. تا رسیدن به مرحله عرضه عمومی سهام، چندین مرحله افزایش سرمایه قابل پیش‌بینی است. حالا اگر 40٪ از سهام در دست یک فرد باشد، دیگر جایی برای سایرین نخواهد ماند. یک سرمایه‌گذار ریسک‌پذیر درجه 1 راحت تشخیص خواهد داد که سرمایه‌گذاری در چنین استارت‌آپی به صرفه نیست. بنابراین شرکت نوپا در تأمین سرمایه به مشکل بر خواهد خورد و موفقیتش به خطر می‌افتد؛ از این رو یک سرمایه‌گذار زرنگ، در حقیقت می‌تواند فرشته مرگ یک استارت‌آپ آینده‌دار باشد.


    پیتر تیِل اولین سرمایه‌گذار فیس‌بوک بود. او یک چک 500 هزار دلاری کشید، یک صندلی در هیئت مدیره و 10٪ سهام (نه 40٪) را به دست آورد. ولی اغلب فقط به مارک زاکربرگ می‌گفت که گَند نزند، همین. سال گذشته وقتی سهام فیس‌بوک در بورس عرضه شد، پیتر 2.5٪ سهم خود را فروخت و خارج شد. ولی بعید می‌دانم ناراحت بوده باشد چون سهم اندک او یک میلیارد دلار می‌ارزید و از آن به بهترین سرمایه‌گذاری اولیه تاریخ یاد می‌شود. همه‌اش هم فقط به خاطر اعتقاد به یک پسر زرنگ و باز گذاشتن دست او برای انجام کاری که دلش می‌خواست بود. پیتر یک سرمایه‌گذار برجسته بود، و نه یک سرمایه‌گذار زرنگ!


    نتیجه‌گیری: دولت زیرساختی فراهم می‌کند تا سرمایه‌گذاران به راحتی دست استارت‌آپ‌ها را بگیرند و از این نظر دولت اندک هوشی دارد. سرمایه‌گذاران نیز تشخیص می‌دهند که چطور از یک استارت‌آپ نو پا یک کمپانی موفق بسازند، این هم سهم هوش آنها است. و اما استارت‌آپ‌ها، آنها تشخیص می‌دهند که ایده مناسب برای فتح بازار چیست، پس آنها هم سهمی از هوش عمومی دارند. می‌بینید؟ آگاهی تقسیم شده، همه کم‌هوش هستند و به خاطر همین توزیعِ مناسب است که همه چیز خوب کار می‌کند.



    منبع : gigaom , narenji




  2. # ADS

کلمات کلیدی این موضوع

بوک مارک ها

بوک مارک ها

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •